شعر مناسب عاشورا
تیر از بس که خورده بود حسین
بر تنش مثل پیرهن شده بود
نیزه هاشان تمام شد کم کم
موقع سنگ ریختن شده بود
نفسش بین راه بر میگشت
موقع دست و پا زدن شده بود
بودم اما جلو نمی رفتم
شمر آنقدر بد دهن شده بود
تکه ای را ربود هر کس که
روبه رو با حسین ِمن شده بود
هرچه کردند رو به قبله نشد
یعنی آنقدر پاره تن شده بود
زیر انداز خانه های دهات
کفن شاه بی کفن شده بود
دیدم لب عطشان را ، ای کاش نمی دیدم
ارباب پریشان را ، ای کاش نمی دیدم
بی یار و معین ارباب ، تنها وسط میدان
دیدم شه خوبان را ، ای کاش نمی دیدم
لشکری پر از کینه ، خنجر به روی حنجر
بر قلب سلیمان را ، ای کاش نمی دیدم
وقتی که برون آمد شمر از وسط مقتل
دیدم سر جانان را ای کاش نمی دیدم
از بعد غروب آن روز در چنگ حرامی ها
دیده ام یتیمان را ای کاش نمی دیدم
آتش وسط خیمه ای وای چه می بینم
یک شام غریبان را ای کاش نمی دیدم
سرها به روی نیزه خیمه همه در ناله
اشکان یتیمان را ای کاش نمی دیدم
از کوفه به شام هردم در روبرویم آورد
سرهای شهیدان را ای کاش نمی دیدم
سختی و اسارت را سیلی و جسارت را
بی صبری طفلان را ای کاش نمی دیدم
در بین راه کربلا تا کوفه هر بار
دیدم به دست ساربان انگشترت را
در بین راه کربلا تا کوفه هر بار
با کعب نی ها زجر میزد دخترت را
یادم نخواهد رفت این بی حرمتی ها
یادم نخواهد شد نگاه مضطرت را
یادم نخواهد شد خرابه - شام ویران-
یادم نخواهد رفت یاس پرپرت را
مویم سپید و قامتم گشته کمانی
سالار زینب می شناسی خواهرت را ؟؟
تا اینکه نیزه ای بدنش را به خون کشید
گرگی رسید و پیرهنش را به خون کشید
از یک طرف عمامه و از یک طرف عبا
هر کس به یک طریق تنش را به خون کشید
سر نیزه های کُند، فرو رفته در تنش
اوضاع دست و پا زدنش را به خون کشید
آهسته گفت تشنه ام اما شنید شمر
با چکمه لعنتی دهنش را به خون کشید
با "نفس مطمئنّه"به حالِ عروج بود
نامرد "نفس مطمئنش "را به خون کشید
بر سینه اش نشست و سری ماند و خنجری
قبل از بریدن سرش افتاد خواهری
اری عقیله خواهر من گریه می کنی
آیینه برابر من گریه می کنی
از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت
خیلی شبیه مادر من گریه می کنی
دلشوره می چکد ز نگاه سه ساله ام
وقتی کنار دختر من گریه می کنی
من از برای معجر تو گریه می کنم
تو از برای حنجر من گریه می کنی
امشب برای ماندن من نذر می کنی
فردا برای پیکر من گریه می کنی
امشب نشسته ای و مرا باد می زنی
فردا به جسم بی سر من گریه می کنی
تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب
از این به بعد و بعد از این آواره زینب
باید خودت یاری کنی ورنه محال است
بوسه بگیرد از گلوی پاره زینب
**
خون گلویت را کسی تا آسمان برد
پیراهن و عمامه ات را این و آن برد
آیا نگفتم در بیاور خاتمت را
راضی شدی انگشترت را ساربان برد
**
گفتند که پیراهنت را می کشیدند
تصویر غارت کردنت را می کشیدند
نه اینکه نیزه بر تنت می ریخت دشمن
بلکه به نیزه ها تنت را می کشیدند
**
رفتی و دستم بر ضریح دامنی بود
رفتی ز دستم رفتنت چه رفتنی بود؟
تا آن زمانی که به یادم هست داداش
وقتی که می رفتی تنت پیراهنی بود
**
رفتی که اشک خواهرت را در بیاری
پبغض گلوی دخترت را در بیاری
پآیا نمی شد ای سلیمان زمانه
قبل از سفر انگشترت را در بیاری؟
هنگام رفتن تو چه لشگر شلوغ شد
شاید برای غارت پیکر شلوغ شد
اینها برای قتل عمو نقشه داشتند
گودال تو چرا دوبرابر شلوغ شد
دیدم همینکه پیکرت افتاد روی خاک
بازار کار نیزه وخنجر شلوغ شد
هرکس برای کشتن تو ضربه ای زدُ
کم کم برای بردن یک سرشلوغ شد
رفتی وعمه ماندُ یتیمان بی پناه
خیلی برای غارت معجر شلوغ شد
چشم تمام لشگریان سمت خیمه بود
وقتی بریده شدسرت این ور شلوغ شد
بابا سوار ناقه عریان که می شدیم
دور رباب وعمه وخواهر شلوغ شد
اموال خیمه هات به چوب حراج خورد
بازار کوفه جمعه آخر شلوغ شد
گفتیم ازدری که کسی نیست رد شویم
یک مرتبه دهانه آن در شلوغ شد
دیدی همینکه حرف خرید کنیز شد
دور سکینه بود که دیگر شلوغ شد!
در آن خرابه ای که کسی فکر مانبود
تو آمدی ومجلس دختر شلوغ شد