بسم الله الرحمن الرحیم
کوزه ای که نباید بشکند...
با گام هایی آرام، وارد دکان کوزه گری شد. سرش را بلند و کرد و گفت یک کوزه می خواهم.
نوح کوزه ای به او فروخت.
مشتری غریبه هنوز از دکان خارج نشده بود که ترق...! صدای شکستن کوزه آمد.
مشتری عجیب و غریب نوح بازگشت و گفت: یک کوزه دیگر بده!
نوح کوزه ای دیگر به او داد و باز صدای خرد شدن سفال و شگفتی بیش تر نوح! با خود گفت یک بار حواسش نبود اما این بار چه؟
باز هم مرد غریبه کوزه ای دیگر گرفت و این بار جلوی خود نوح زد و آن را شکست و باز کوزه ای دیگر خواست. نوح نبی با عصبانیت گفت اگر هم می خواهی کوزه های مرا بخری و بشکنی حداقل جلوی من که آن ها راساخته ام این کار را نکن، دلم برای مصنوع دستم می سوزد!
مرد غریبه لبخندی و زد گفت تو که دلت برای چند کوزه بی جان می سوزد، چطور از خدا می خواهی خدای تو بدون راه برگشت، قومت را عذاب کند و به آن ها رحم نکند؟ آن ها نیز مصنوع خدایند!
مرد غریبه، آشنا درآمد... او جبرائیل بود با پیامی از خدای رحیم!
هیچ چیز نزدخدا دوست داشتنی تر از جوان توبه کننده نیست.
چه خدای خوبی! هیچ وقت در خانه اش را نمی بندد، هیچ گاه نمی گوید که برو تو دیگر به درد من نمی خوری. در رحمتش باز باز، مهربانی اش خروار خروار و لطف و بخشش او کرور کرور... (مجله دیدار آشنا مرداد ماه سال 1390 شماره ۱۳۰)
میدونی این داستان کی اتفاق افتاد؟
بعد از قریب به هزار سال تبلیغ جانانه و دلسوزانه و خستگی ناپذیر حضرت نوح علیه السلام وقتی که مشرکین هدایت نشدند حضرت دست به دعا و نفرین برداشت قرار شد طوفان بیاید هیچ انسان عاقل و منصفی بر ایشان در این نفرین کردن خرده نمی گیرد. اما خدا جبرئیل را می فرستد و کوزه او را می شکند تا میزان عشق و علاقه خود را به بنده اش بیان کند.
یعنی بعد از این همه شرک و بت پرستی و بد و بیراه گفتن هنوز بنده اش را دوست دارد!
ببین معرفت خدا را و بی معرفتی بنده را
مهربانی مفرط خدا نسبت به بندگان
خدا عاشق بنده اش است بنده عاشق چیست؟