معرفت امام زمان
من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه
هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است یعنی اصلا مسلمان نمرده !!
همانطور که مردم از خورشید پشت ابر بهره میبرند روشنایی دارد و بهره های دیگر از امام زمان عجل الله فرجه هم بهره می برند خود حضرت میفرمایند: «أَمّا وَجْهُ الاْنْتِفاعِ بی فی غَیبَتی فَکالاْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غیبتها عَنِ الاْبْصارِ السَّحاب» ( بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۸۱، ح ۱۰) ترجمه: امّا چگونگی استفاده از من در غیبتم، همانند استفاده از خورشید است هنگامی که ابرها آن را از دیدگان پنهان نگاه دارد.
دیگر اینکه حضرت موجب دفع بلا از شیعیان میشوند أَنَا خَاتَمُ الْأَوْصِیَاءِ وَ بِی یَدْفَعُ اللَّهُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِی وَ شِیعَتِی. (کمال الدین، ج۱، ص۴۴۱، ح۱۲ )
اگر می خواهید بدانید حضرت چگونه انسانی هستند آیا اگر تشریف بیاورند گردن همه را میزنند یا نه ؟
حضرت مهدی عجل الله همان حضرت رسول صلی الله علیه و آله هستند دقیقا همان صفات را دارند مهربانی در اوج گردن زدن فقط مال خلافکاران و معاندان است نه مال همه
فرمود در دختر رسولخدا برای من الگوی خوبی نهفته است یعنی حضرت تمام صفات مادرشان فاطمه زهرا سلام الله علیها را دارند
حضرت فریادرس بی پناهان در شهر و در بیابانها هستند مانند راننده ای که با کامیونش در زمستان سرد برفی در بیابان ماند و هیچ احدی به فریادش نرسید وقتی دیگر از زنده ماندن ناامید شد نذر کرد اگر امام زمان مرا کمک کند و زنده بمانم ماشین کامیون درست شود به شهر برسم تمام کارهای خلاف و فساد و فیلم زمان شاهی را کنار میگذارم
یکمرتبه توی اون بیابان برهوت که هیچ کس نبود پرنده پر نمی زند دید مردی با لباس تعمیرکار آچار به دست آمد و او را به اسم صدا زد گفت چه شده گفت ماشین روشن نمیشه رفت بالای کاپوت گفت یه استارن بزن دید ماشین روشن شد گفت کاری دیگه ای نداری گفت نه گفت فقط نذرت را فراموش نکن مرد راننده متوجه نشد که این تعمیرکار کیست بعد که رفت گفت توی این بیابان که کسی نبود این که بود این امام زمان بوده من نفهمیدم وقتی برگشت به خانه اش به همسرش گفت تمام بساط فیلمهای مستهجن را جمع کن زن تعجب کرد قضیه را برایش تعریف کرد و ...
یعنی آقا میشه یه نظر عنایت هم به ما بیاندازی
هستم گدای کوی تو، چشمم بود بر سوی تو
شاید ببینم روی تو، یابن الحسن یا بن الحسن
گیرم سراغت را کجا، در مروه ای یا در صفا
در سامرا یا کربلا، یابن الحسن یا بن الحسن
عشقت نهفته در دلم، مهرت سرشته با گلم
کی میشود حل مشگلم، یابن الحسن یا بن الحسن
یک شب به دیدارم بیا، تا من به اشک دیده ها
شویم کف پای تو را، یابن الحسن یا بن الحسن
تو خوب خوبی من بدم، گفتی بیا من امدم
از درگهت مکن ردم، یابن الحسن یا بن الحسن
مولا به جان مادرت، آن مادر غم پرورت
ما را مرانی از درت، یابن الحسن یا بن الحسن