خداشناسی و خداپرستی ما
بندگی ما کجا و بندگی بندگان کجا
1. ما خود را از خدا طلبکار می دانیم در صورتیکه بدهکار او هستیم
2. ما هر روز حاجتی جدید می خواهیم گویا ما فرمانده هستیم و او فرمانبردار و نوکر
3. توجه های ما و عبادت های ما همیشه از روی طمع است برای اینکه به خواسته خود برسیم نماز و دعا و اعمال بجا می آوریم
4. خدا را ثروتمند بخیل می دانیم دائم می گوییم چرا فلان حاجت را به ما نداد در صورتی که او بدون صلاحیت و گاهی بدون درخواست به ما داده است و هیچ بخلی ندارد!
5. وقتی هم که حاجت را میگیریم بلافاصله سراغ کارهای قبلی خود می رویم انگار نه انگار که قول هایی به او داده بودیم
6. خدا را غایب می دانیم و در همه جا او را نمی بینیم فقط وقتی او را لازم داریم او را حاضر می بینیم
7. فقط وقت نیاز به یاد او هستیم (غفلت) در صورتیکه فرموده همیشه و در همه جا به یاد من باشید
8. یک سگ روحیه شکر نعمت دارد و تا ابد وقتی کسی به او غذایی بدهد از او تشکر می کند ولی ما پیوسته می گوییم کم است
9. خدای بی نیاز به شکلهای مختلف از کارهای نیک ما تشکر می کند ولی ما اصلا توجه نداریم که هر چه داریم ازدست و نعمتها و امکاناتی که او به ما داده را ضایع می کنیم
10. پیوسته غصه و دغدغه روزی و درآمد را داریم در صورتیکه رازق نمرده است و دستش هم نشکسته است
11. نمی دانم مدبّر و اختیار دار عالم و حوادث آن کیست چون همیشه ما می گوییم چرا باد آمد؟ چرا برف نیامد؟ چرا باران کم آمد؟ ما هستیم یا او؟ مگه عالم باید رخدادهای خود را با وفق مراد ما تطبیق بدهد!؟
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم؟
گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار
که شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندی از آن یافت کو پست شد
در نیستی کوفت تا هست شد
سعدی