رازهای موفقیت در سیره امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام
رازهای موفقیت را باید در شخصیت های کم نظیر جستجو کرد!
در بخش ارتباط با خدا:
حضرت بگونهای با کتاب رازهای سعادت انسان کتاب خدا مانوس بودند که وارد شده است،
گاهی هر سه روز یک بار ختم قرآن میکرد و میفرمود: اگر بخواهم میتوانم در مدّتی کمتر ختم کنم، ولی از هیچ آیهای نمیگذرم مگر اینکه میاندیشم کجا و درباره چه چیزی نازل شده است.
راه دیگر ارتباط با منبع بی نهایت خیرات یعنی خالق هستی نماز است
حضرت به قدری اهل نماز بودند که وارد شده است
نماز شب و نماز شفع و وتر و نافله صبح را هیچ وقت چه در سفر و در چه در حضر ترک نمیکرد.
در بخش ارتباط با مردم و اخلاق معاشرت:
ابراهیم بن عباس چنین گفت:
«هرگز ندیدم امام رضا علیه السلام به کسی یک کلمه جفا کند، و ندیدم که سخن شخصی را قطع کند تا سخن او به آخر می رسید، و ندیدم که حاجتمندی را در حد امکان، رد نماید.
احترام به کرامت انسان
در نگاه مکتب، انسان شرافت خاص دارد. حرمت نهادن به جایگاه والای انسان در سیره اولیای الهی یکی از وظایف به شمار میرود.
مردی از اهالی بلخ میگوید:
در سفر امام رضا به خراسان همراهش بودم. روزی سفره غذا طلبید و همه خدمتکاران و غلامان را بر سر سفره نشاند. گفتم: جانم به فدایت، کاش برای اینان سفرهای جداگانه قرار میدادی! فرمود: دست بردار! خدا یکی است، پدر و مادر همه نیز یکی است، پاداش قیامت هم بسته به اعمال است.
سئوال از امام:
روزی در مجلس حضرت رضا علیه السلام که جمع بسیاری بودند و از حلال و حرام و مسائل دیگر میپرسیدند، مردی وارد شد و خود را از دوستان آن حضرت و پدرانش معرفی کرد و اظهار داشت که در بازگشت از حج، نفقه و پولش را گم کرده است و درخواست کمک کرد. پس از رفتن مردم و خلوت شدن مجلس، حضرت به اندرون رفت و پس از مدتی پشت درآمد و دستش را از بالای در بیرون آورد و پرسید: آن مرد خراسانی کجاست؟ گفت: من همینجایم. حضرت دویست دینار به او داد. پس از رفتن وی، یکی از حاضران پرسید:
ای پسر پیامبر! با آنکه هدیه شما زیاد بود، چرا خود را از او پنهان داشتید؟ فرمود: از ترس اینکه مبادا خفّت و خواری سؤال را در چهرهاش ببینم!
اینگونه آبروی اشخاص را نزد دیگران حفظ میکرد تا آسیبی به شخصیت و کرامت آنان وارد نشود.
ابراهیم بن عباس نقل میکند:
هرگز ندیدم حضرت رضا علیه السلام در کلامش به احدی جفا کند. هیچ وقت سخن کسی را قطع نمیکرد، تا او از کلام خود فارغ شود. هرگز پیش همنشینان پای خود را دراز نمیکرد، تکیه نمیداد، غلامان و خدمتکاران را ناسزا نمیگفت.
امام در حمام:
روزی وارد حمام شد. یکی از مردم که آن حضرت را نمیشناخت، از او خواست که بر او کیسه بکشد. حضرت رضا علیه السلام نیز پذیرفت و مشغول کیسه کشیدن او شد. مردم آن شخص را متوجه ساختند که این مرد، علی بن موسی الرضا علیه السلام است. شروع کرد به عذرخواهی. اما حضرت کار خود را ادامه میداد و او را دلداری میداد تا ناراحت نباشد.
تعیین مزد کارگر:
یک بار هم هنگام غروب، در میان غلامانش که کار میکردند، سیاه پوستی را دید که به کار مشغول است. پرسید: او کیست؟ گفتند: ما را کمک میکند، ما هم در آخر کار چیزی به او میدهیم. پرسید:آیا اجرت و مزد او را معین کردهاید؟ گفتند: نه، هرچه بدهیم راضی میشود. حضرت با عتاب و عصبانیت فرمود: بارها گفتهام وقتی کسی را به کار میگیرید، قبل مزد و اجرت او را معین کنید و اگر چنین نکنید، سه برابر حقش هم به او بدهید، خیال میکند که کم دادهاید.