تبلیغ هنرمندانه

روشمندسازی تبلیغ دینی و دقیق سازی مهارتهای تبلیغ

تبلیغ هنرمندانه

روشمندسازی تبلیغ دینی و دقیق سازی مهارتهای تبلیغ

تبلیغ هنرمندانه
بس نکته غیر حُسن بباید که تا کسی
مطبوعِ طبعِ مردمِ صاحبنظر شود
تبلیغ دین بدون ابزارها و مهارتهای لازم بصورت دقیق و شفاف اثرگذار نمی باشد. رسالت این وبلاگ شفاف سازی مهارتها و الگوریتم سازی فن خطابه و دیگر مهارتهای لازم تبلیغ است.
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۴۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماه محرم» ثبت شده است

شعری جانسوز برای شبهای جمعه محرم و ..

برای ارباب بی کفن علیه السلام

یابن شبیب گریه کن از غربت حسین
در کربلا شکسته شده حرمت حسین
شد زخم از مصیبت او پلک چشم ما
خنده رود ز لب چو شود صحبت حسین
بر تن نداشت جد غریبم توان و تاب
یابن شبیب ذکر لبش بود آب آب
٭٭٭
یابن شبیب نیزه به حلقوم دیده شد
چون گوسفند سر ز تن او بریده شد
یابن شبیب پیکر جد غریب ما
در زیر نعل اسب به هر سو کشیده شد
یابن شبیب چکمه به پهلوی او زدند
در پیش عمه چنگ به گیسوی او زدند
٭٭٭
یابن شبیب جد غریبم کفن نداشت
یوسف به قعر چاه ولی پیرهن نداشت
از بس که زخم بر روی زخم دگر زدند
یک جای سالمی به تمام بدن نداشت
یابن شبیب سنگ به آئینه دیده ای؟
جای سم ستور به یک سینه دیده ای؟
٭٭٭
یابن شبیب گریه به جز داغ او مکن
این حرف را به پیش کسی بازگو مکن
ناموس جد ما روی تل با اشاره گفت
ای بی حیا حسین مرا زیر و رو مکن
یابن شبیب تیغ به حنجر کشید شمر
رگها وگوشتهای گلو را برید شمر
٭٭٭٭ 

یابن شبیب آتش قلبم زبانه زد

نامحرمی به عمه ی ما تازیانه زد

هر دختری بهانه ی بابا گرفته بود

دشمن حیا نکرده و باهر بهانه زد

یابن شبیب لاله ی پژمرده دیده ای

یابن شبیب طفل کتک خورده دیده ای

*****
شائق

 

روضه عطش یعنی چه؟ 

مرحوم آیت الله اراکی درباره میرزا تقی خان امیرکبیر فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم: چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! 2 تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.

آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.

* منبع : کتاب آخرین گفتارها

بسم الله الرحمن الرحیم

ما نمی خواهیم یک سری بمباران اطلاعاتی بکنیم و تاریخ و داستان بگوئیم و رد بشیم بلکه می خواهیم از کاشت دهه محرم برداشت محصولی داشته باشیم❗
زمینه سازی کنیم و ظرف وجود را شستشو بدهیم تا آمادگی نظر ولایی حضرت را پیدا کند
به سمت پیشرفت شخصیتی و تغییر و تحول در زندگی گامهایی برداریم❗
مهمترین سئوال زندگی یک انسان چیست؟
برای مهمترین سئوال چقدر باید وقت گذاشت؟
سئوالاتی که بزرگترین سایتهای پاسخگویی دنیا هم از دادن پاسخ به آنها اظهار عجز کرده اند!!
سعادت و خوشبختی در چیست؟
شقاوت و بدبختی به چیست؟
علل و عوامل که سعادت را بوجود می آورند کدامند؟
آیا خوشبختی به رفاه و ثروت و دارایی و مایه داری است؟ یا نه به عامل دیگری است؟
آیا سعادت و خوشبختی به قدرت و نفوذ است؟ یا به چیز دیگری است
دانشمندان دیگر ظاهربین هم نظریاتی داده اند ولی دانشمندان واقع بین و عمیق بین گفته اند
سعادت به عقلانیت است.
عقل کل فرموده
تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، ج 1، ص 54-
وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : "إِنَّمَا یُدْرَکُ اَلْخَیْرُ کُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لاَ دِینَ لِمَنْ لاَ عَقْلَ لَهُ"
همچنین "بالعقل تدرک سعاده الدارین"
دو مصداق از نمونه های عقل و عقل گرایی عبارتنداز:
امشب دو شاه کلید طلایی به شما معرفی میشه که می تونید با آن زندگی تون رو از این رو به اون رو کنید⁉️🎁
۱.عقلانیت در برابر احساس مداری
در هنگام تصمیم گیری ها در هنگام خشم یا خوشحالی تصمیم حساب نشده نگیریم که پشیمانی به بار بیاورد!
از آنجا که بسیاری از مشکلات خانوادگی ناشی از احساسی بودن است و رفتار غیر کنترل شده است 
اگر عقلانیت و کنترل و مدیریت احساس در رفتارهای ما حاکم شود زندگی زیبا می شود!
۲. تفکر
بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود!
شخصی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد نصیحتی خواست حضرت فرمودند اگر سفارش را به تو بگویم عمل میکنی
گفت بله حضرت دوباره فرمود اگر سفارش را به تو بگویم عمل میکنی گفت بله برای بار سوم هم التزام به عمل دستور را از او گرفتند سپس فرمود هروقت خواستی کاری بکنی اول و قبل از آن تدبیر عاقبت کار را بکن و تفکر کن نتیجه آن چه می شود بعد اقدام به عمل کن
(گنجینه معارف)

تفکر باعث می‌شود اشتباهات انسان و پشیمانی ها و به چاله افتادن ها کمتر اتفاق بیفتد یا به کلی از بین برود❗🙏
البته در روایات گهر بار به رکن دیگر سعادت نیز پرداخته اند که جاده هموار ولایت باشد
السعید کل السعید من احب علیا علیه السلام
ولایت اهل بیت علیهم السلام و گل سرسبد آنها یعنی حضرت اباعبدالله سیدالشهدا علیه السلام
مایه سعادت بشر است.
البته در روایات دیگر به مصادیق دیگری از خوشبختی اشاره شده است مانند مرکب راهوار و منزل وسیع و زن خوب و همنشین شایسته و کسب و کار در شهر خود و همسایه خوب و ...
اما برکسی پوشیده نیست که دو عامل اول یعنی عقلانیت و ولایت بیشترین تاثیر را در زندگی و انتخاب مسیر زندگی و پیمودن راه صحیح زندگی و حل مشکلات زندگی دارد❗❗🎁📕

ابزار های بکار رفته در این مطلب
1. استعاره (ظرف وجود)
2. مبالغه (مهمترین سئوال زندگی یک انسان)
3. قالب پرسشی
4. شماره گذاری و دسته بندی
5. بیان مصداقی نه کلی گویی
6. داستان
7. پاسخگویی به سوالات ذهنی مخاطب
8. زبان روز و ساده خالی از پیچیدگی 

بسم الله الرحمن الرحیم 

روضه شب عاشورا

اگر کشتن چرا آبت ندادن ( مگه مهریه مادرت نبود)
چرا زان در نایابت ندادن

اگر کشتن چرا خاکت نکردن

(عمه دید زین العابدین داره از غصه قالب تهی میکنه فرمود چی میکنی؟  امام سجاد فرمود عمه جان نمی بینی کشتگان خودشان را دفن کردند ولی حسین فاطمه را رها کردند! مگه او مسلمان نبود!)
کفن بر جسم صد چاک نکردن

اگر کشتن چرا مویت کشیدن
چو گرگان پنجه بر رویت کشیدن

برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری
(میدونی چرا نانجیب انگشت رو برید برای اینکه بقیه غنیمت ها رو جمع نکن زودتر به غارتش برسد)
چرا بر تن برادر سر نداری
بمیرم من مگر مادر نداری

خودم دیدم حسین را سربریدن
خودم دیدم که در خونش کشیدن

خودم دیدم گلوی اصغرم را
خودم در برکشیدم اکبرم را

وای حسین - وای حسین
غریب مادر حسین 
تموم زندگیم  مال حسینه
دلم همواره دنبال حسینه

السلام علی ابن فاطمة‌الزهرا(سلام الله علیها)؛ سلام بر پسر فاطمه زهرا(سلام الله علیها)

السلام علی خامس اصحاب الکساء؛‌ سلام بر پنجمین نفر اصحاب کساء

السلام علی من الإجابة تحت قبّته؛ سلا بر کسی که دعا در زیر بارگاهش مستجاب می‌شود

السلام علی حجة رب العالمین؛ سلام بر حجت خداوند عالمیان

السلام علی شهید الشهدا؛ سلام بر شهید شهیدان

السلام علی المرمّل باالدماء،‌ سلام بر آغشته به خون ها

السلام علی المقطوع الوتین؛ سلام بر کسی رگ قلبش را بریدند

السلام علی المظلوم بلا ناصر؛ سلام بر مظلومی که یاوری نداشت

السلام علی الشیب الخضیب؛ سلام بر محاسنی که با خون رنگین شد

السلام علی الخدّ التریب؛ سلام بر گونه خاک آلود

السلام علی البدن السلیب؛ سلام بر بدنی که عریان ماند

السلام علی المغسل بدم الجراح؛ سلام بر کسی که با خون زخم ها شسته شد

السلام علی الرّأس المرفوع؛ سلام بر سری که بالای نیزه ها رفت

السلام علی النّسوة‌ البارزات؛‌ سلام بر آن بانوان بیرون آمده (از خیمه ها)

السلام علی الأعضاء المقطّعات؛ سلام بر آن اعضای قطعه قطعه شده

السلام علی المدفونین بلا أکفان؛ سلام بر شهدایی که بدون کفن دفن شدند.

بسم الله الرحمن الرحیم 
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُنِ[56] الذاریات
در ضرب المثل معروف می گویند "دارندگی و برازندگی" اما آیا پول ثروت است یا نه؟ از آنجا که می گویند با خدا باش پادشاهی کن باید گفت "بندگی و برازندگی"
بندگی =خلاصه تمام دستورات دین
خوشابحال شما که اهل مجلس عزای حضرت و جزو شیعیان هستید حال این شیعه اسمی و شناسنامه ای است یا تشیع واقعی ؟
اگر بخواهی تمام فضائل مناقب و مکارم اخلاق را در یک کلمه خلاصه کنی =بندگی
اگر بخواهی تمام انبیا و اولیا را دریک کلمه خلاصه کنی این همان بندگی است
تسلیم و رضا و‌ حسن خلق و همسایه داری و احترام به والدین و همه دستورات همه از آن در می آید و می جوشد
امام حسین علیه السلام در لحظات آخر بندگی اش را به منصه ظهور قرار می دهد
"الهی رضا برضاک تسلیما لامرک لا معبود سواک" در طول عمر عبادتهای حضرت دیدنی است چون بنده خداست حق الناس را ضایع نمی کند
یک بنده خدا گوسفند هاش تو زمین های مردم نمی چرند در هنگام گرفتن آب کشاورزی، مراقب است از آب مردم نگیرد!
وسائل امانتی را زود به صاحبش می رساند مسئولیتی که پذیرفته و تعهد کرده کم نمی گذارد اهل فحاشی نیست
قضیه ابراهیم ادهم از زهاد برده ای خرید گفت شما چه لباسی دوست داری برات بیارم گفت هر نوع لباسی که شما بخواهی گفت چه غذایی دوست داری گفت هر غذایی که شما بفرمائید گفت کدام اتاق گفت هر چه شما بفرمائید
ابراهیم با خود گفت ای بنده تا حالا اینجوری خدا را بندگی کردی؟
بندگی یعنی رنگ بوی خدایی به کار های دنیا دادن = عبادت و توجه
یک جمله بسیار زیبا و پرمغز
"اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا و اعمل لاخرتک کانک تموت غدا "
توبه کنیم
بازآ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گبر و بت پرستی بازآ
این در گه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ
یکی از مسئولین شرکت نفت خدمت رهبر کبیر انقلاب ره رسید گفت آمده ایم بگوئیم انقلاب از ما چه می خواهد نه اینکه ما از انقلاب چه می خواهیم؟
در پاسخ فرمودند انقلاب از شما دو چیز می خواهد:
۱.خودسازی ۲. انجام درست وظیفه
اصلا بندگی خوبه یا آزادی ؟ هر جور دلمون خواست راه بریم بخوریم؟! ...
بنده خدا نباشی بنده چیز دیگری باید باشی شیطان پول و مقام و زن
ارمغان آزادی و لاابالی گری عبارتست از
۱.هرج و مرج ۲. هوسرانی ۳.هلاکت ۴. خواری دنیا و آخرت ۵.آشوب و فتنه ۶.ناامنی
ارمغان بندگی
۱.عزت دارین ۲.پیشرفت شخصیتی ۳.ایجاد مدینه فاضله ۴.امنیت
1. بندگی یعنی خود را مالک ندیدن "ان لا یری العبد فیما خوله الله ملکا "
2. بندگی یعنی چشم گفتن و اطاعت محض و تسلیم قضا و قدر الهی بودن
3. بندگی وظیفه شناسی و انجام وظیفه
4. بندگی یعنی رعایت حق الناس حق الله و حق اعضا بدن خود
5. وجدان کاری داشتن
6. از اسارت غیر خدا رهیدن
داستان شیخ حسنعلی نخودکی و کشاورز که از آفت افتادن به زمین کشاورزی که زکات مالش را داده بود شکایت داشت شیخ گفت چیزی می نویسم برو آنرا در آن زمین بکار نوشته بود "آهای حشرات اگر زکات مال را می دهد شما به چه اجازه ای اومدید اینجا"
یک چوپان پارسایی بود گرگها هروقت به گله گوسفندان او می‌زد کاری به گوسفندان نداشتند از کی تا حالا آشتی گرگها و گوسفندها؟
به چوپان گفتند گفت از زمان آشتی چوپان با خدا❗❗

بیدست کربلا دست مرا بگیر

هستم تو را غلام    هستی مرا امیر 

بی دست کربلا.    دست مرا بگیر

امشب جهان شده     خرم ز بوی تو  

بیت الولا بود     گلشن ز روی تو

بر دست و بازویت    گلبوسه علی    

عالم همه شده   بر عشق تو اسیر

بیدست کربلا       دست مرا بگیر

شادان ز مقدمت  گردیده خواهرت  

دور سر حسین  گردانده مادرت

بوسد تورا حسین  گوید به صد شعف 

عباس من توئی  بر لشکرم امیر

بیدست کربلا    دست مرا بگیر

خورشید من توئی  مهتاب من توئی 

من نوکر توام   ارباب من توئی

ساقی کربلا      دستم بدامنت     

در ورطه بلا      دست مرا بگیر

بی دست کربلا     دست مرا بگیر

روح وفا توئی   کنز سخا توئی  

باب الحوائج و    مشکل گشا توئی

من سائل توام   ای معدن کرم  

از لطف و مرحمت  دست مرا بگیر

بیدست کربلا    دست مرا بگیر

التماس دعای مخصوص 

بسم الله الرحمن الرحیم 

محبت دوطرفه شیعه به حضرت ابی عبدالله علیه السلام و ایشان به ما
ما حضرت را خیلی دوست داریم چه بکنیم که حضرت ما را دوست داشته باشد ؟
۱.پیروی:
 " قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ"
۲.اطاعت:
ترک گناهان من کان منا و لم یطع الله فلیس منا
۳.زیارت و توسل:
امام حسین علیه السلام
هرکس به زیارت من بیاید من در روز قیامت به زیارت او می آیم و اگر او از جهنمیان باشد هرآینه او را از آتش بیرون می آورم
۴.کمک به شیعیان او:
کار راه اندازی شیعه او در اداره او هیچوقت به شغل خودت اینگونه نگاه کردی؟
انفعکم احبکم الی
۵.جلب رضایت خانواده :
۶.جلب رضایت والدین:
رضی الله رضی الوالدین
۷.محبت به اهل بیت علیهم السلام :
حدیث از امام حسین علیه السلام
در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله نشانه منافق = بغض علی علیه السلام و اولاد او بود
۸.اهل فهم و درایت باشیم نه روایت :
عقلانیت نه فقط علم آموزی ائمه اطهار علیهم السلام اهل فکر کردن بودند
۹.بندگی و توجه به خدا:
چشم گفتن در همه حالات و کارها
۱۰.آبرو داری اهل بیت علیهم السلام:
کونوا لنا زینا و لا تکونوا علینا شینا
شیعه نسبت به اهل تسنن هیئتی و متدین نسبت به دیگران باید بهترین باشد خوشرفتار و دوست داشتنی باشد
۱۱.اهل قرآن بودن:
امام حسین علیه السلام از کودکی که در دامن صاحب قرآن تربیت شد تا شهادت در کربلا دائم با قرآن انس داشتند و شب عاشورا را برای مناجات و قرآن خواندن فرصت گرفتند!
۱۲.رعایت ادب:
ادب یعنی حرمت نگه داشتن نسبت به همه حتی نسبت به حیوان امام حسن علیه السلام با سگ یه لقمه خودشان یه لقمه سگ
خمس من لم یکن فیه لم یکن فیه کثیر مستمع
العقل و الدین و الادب و الحیاء و حسن الخلق
۱۳.رعایت حقوق:
حقوق خدا و دیگران حق الناس و حق اعضا بدن خود 


روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام 

شب عاشورا امام حسین(علیه السلام) خطبه خواند؛ بعد هم رو کرد به اصحابش و گفت هرکس می خواهد برود، برود. این ها با من کار دارند و با شما هیچ کاری ندارند؛ بلند شوید و بروید. می نویسند اولین کسی که بلند شد حضرت ابالفضل(علیه السلام) بود. می دانید چه گفت؟ گفت: «نفعل ذلک لنبقی بعدک؟»، ما برویم برای اینکه بعد از تو زنده بمانیم؟ خدا نیاورد آن روز را.

روز عاشورا حضرت عباس(علیه السلام) نگاه کرد دید اصحاب، همه شهید شدند؛ بنی هاشم هم شهید شدند. مجلسی می نویسد «فلمّا رأی العباس وحده أخیه الحسین(علیه السلام)»، وقتی حضرت ابالفضل(علیه السلام) دید برادرش تک و تنها مانده است، آمد به خدمت برادر و اجازه خواست؛ گفت: «هل لی من رخصه؟» حالا اجازه می دهی بروم میدان؟ اینجا می نویسند: «فبکی الحسین(علیه السلام)» امام حسین(علیه السلام) شروع کرد های های به گریه کردن. به او فرمود: «أنت صاحب لوائی»، تو علمدار منی؛ اگر تو بروی دیگر چه می ماند برای من؟ می دانید حضرت ابالفضل(علیه السلام) چه جواب داد؟ فرمود: «قد ضاق صدری»، حسین جان! این سینه ام تنگی می کند؛ دیگر نفس نمی توانم بکشم؛ چقدر صبر کنم؟ «و سئمت من الحیاة» دیگر از این زندگی بیزارم. امام حسین(علیه السلام) رو کرد به او و گفت: اگر این طور است، برو برای بچه ها کمی آب تهیه کن.

حضرت ابالفضل(علیه السلام) اوّل آمد و با دشمن اتمام حجت کرد و صحبت کرد؛ وقتی برگشت، دید صدای العطش بچه ها از خیمه ها بلند است. آماده شد و رفت به سمت شریعه. وارد شریعه شد؛ مَشک را پر از آب کرد و دست ها را برد زیر آب و آب را آورد به سمت دهان؛ می نویسند: «فذکر عطش الحسین(علیه السلام)» به یاد تشنگی برادر افتاد؛ آب را بر روی آب ریخت. از شریعه بیرون آمد و حرکت کرد؛ دارد در نخلستان می آید. ظالمی آمد و ضربه ای به دست راست حضرت ابالفضل(علیه السلام) زد؛ یعنی همان دستی که مشک آب را با او حمل می کرد. حضرت ابالفضل(علیه السلام) این جملات را گفت: «و الله إن قطعتموا یمینی إنی أحامی أبدا عن دینی» من دست از دینم بر نمی دارم؛ من دست از حق بر نمی دارم. بند مشک را به شانه چپ انداخت و ادامه داد. یک ظالم دیگر آمد و دست چپ را هدف کرد. حضرت ابالفضل(علیه السلام) مشک را به دندان گرفت. تیری آمد و به مشک اصابت کرد و آب ها ریخت. می نویسند: «فوقف العباس»؛ اینجا دیگر ایستاد و به حرکت ادامه نداد. چرا؟ چون تمام همّ او این بود که آب را به خیمه ها برساند؛ اما دیگر آبی در مشک ندارد.

اینجا بود کاری کردند که حضرت ابالفضل(علیه السلام) از مرکب به زمین آمد. من نمی گویم چگونه به زمین آمد؛ امّا وقتی به زمین آمد، صدایش بلند شد: «یا أخاک أدرک أخا»، برادر! برادرت را دریاب. می نویسند امام حسین(علیه السلام) خودش را با عجله رساند و آن وضع و آن صحنه را دید. یک نگاه به چهره حضرت ابالفضل(علیه السلام) کرد و حضرت ابالفضل(علیه السلام) هم یک نگاه می کند به چهره امام حسین(علیه السلام)؛ حضرت ابالفضل(علیه السلام) رو می کند به امام حسین(علیه السلام) و می گوید: «یا أخا، ما ترید؟» برادر، حالا می خواهی چه کار کنی؟ امام حسین(علیه السلام)گفت: می خواهم تو را به خیمه ببرم. حضرت ابالفضل(علیه السلام) گفت: نبر، نبر، من به سکینه وعدة آب دادم.
منبع:پژوهه تبلیغ  پژوهشکده باقرالعلوم علیه السّلام 

متن مقتل شهادت علی اکبر

 علی اکبر اولین نفر از بنی هاشم است آمد مقابل امام باحیا وعفاف سر را پایین انداخت و با ادب تمام از پدر اجازه میدان گرفت ، حضرت اجازه فرمود، آنگاه با ناامیدى نگاهى به او نمود و در حالى که چشم از جوان برگرفته بود گریست ،

و عرضه داشت : خدایا بر این گروه شاهد باش ، همانا جوانى در مقابل آنهاست که در خلقت ظاهرى و صفات باطنى و منطق از همه به پیامبر شبیه تر است ، ما هرگاه مشتاق پیامبرت مى شدیم ، به صورت او نگاه مى کردیم ، بارالها برکات زمین را از آنها رفع کن . میان آنها تفرقه انداز و آن ها را پاره کن و حاکمان را هرگز از ایشان خشنود مکن

على اکبر روانه میدان شد بر دشمنان حمله برق آسایی کرد، عده بسیارى از آنها را کشت ، به گونه اى که فریاد از جمعیت بر آمد، سپس در حالى که هفتاد نفر را به هلاکت رساند و جراحات بسیار بر بدنش وارد آمده بود، به نزد پدر بازگشت و عرض کرد: پدر جان تشنگى مرا کشت ، سنگینى این آهن (زره ) مرا از کار انداخته است ، آیا جرعه آبى هست که با آن بر این دشمنان قوت یابم ؟

سیدالشهداء با شنیدن این کلمات گریست (آب کمترین چیزى است که یک فرزند از پدر مطالبه مى کند، تا چه رسد به على اکبر آن هم با کیفیت در مقابل امام حسین علیه السلام ) حضرت فرمود: وا غوثاه ، پسرم اندکى نبرد کن ، بزودى جدت محمد را ملاقات مى کنى ، با جام خود شربتى به تو مى دهد که هرگز تشنه نشوى .

در برخى روایات آمده است حضرت فرمود: پسرم زبانت را بیاور، زبان او را مکید و انگشتر خویش به وى داد و فرمود این را در دهان بگیر و به نبرد با ایشان برو،

على اکبر به میدان آمد، نبردى سخت نمود،  فَضَرَبهُ على مَفْرَقِ رأسه ضَرْبَةً صرعَتْهُ وضربه النّاس بأسیافهم ، فاعتنق فرسه فاحتمله الفَرسُ إلى مُعسکرِ الأعداء فقطّعوهُ بسُیوفهم إرْباً إرْباً(1) ، فلمّا بلغَت روحه التّراقی قال رافعاً صوتَهُ : یا أبتاهُ هذا جَدّی رسول الله قد سَقانی بکأسه الأوفى شِرْبةً لا أظمأ بعدها أبداً وهو یقولُ العَجَل العَجَل فإنّ لک کأساً مذخورةً حتّى تَشْرَبها السّاعة فجاء الحسین حتّى وقف علیه ووضع خدّه على خدّه وهو یقول : قَتَل اللهُ قَوْماً قتلوک ما أجْرأهُم على الرّحمن وعلى انتهاک حُرْمَةِ الرّسول ، وانهَمَلَتْ عیناهُ بالدّموع ثمّ قال : على الدّنیا بَعْدَک العَفَا(2)

ظالمى با شمشیر بر فرق سرش کوبید، على اکبر خم شد و گردن اسب را با دو دست گرفت ، اسب ایشان را به طرف لشکر دشمن برد، آنقدر با شمشیر بر او زدند که او را پاره پاره نمودند در آخرین لحظه صدا زد: اى پدر این جد من ، رسول الله است که با جام خود مرا به گونه اى سیراب کرد که هرگز تشنه نشوم ، به شما هم مى گوید بشتاب بشتاب ، براى شما هم جامى آماده کرده است تا اکنون بنوشى ،

در این هنگام بود که صداى گریه سیدالشهداء بلند شد، با اینکه تا آن موقع کسى صداى گریه حضرت را نشنیده بود، و فرمود: خداوند بکشد گروهى که تو را کشتند، اینها چقدر بر خداوند و هتک حرمت پیامبر جراءت کردند، سپس در حالیکه اشک از چشمهاى حضرت سرازیر بود فرمود: على الدنیا بعدک العفا ، دنیا پس از تو ارزشى ندارد. در این هنگام زینب کبرى با عجله بیرون آمد و فریادکنان خود را بر روى على اکبر انداخت ، امام حسین خواهر را به خیمه بازگرداند و به جوانان فرمود: برادر خود را به سوی خیمه ها ببرید،

پس بیامد شاه اقلیم الست    بر سر نعش على اکبر نشست

سرنهادش بر سر زانوى ناز     گفت کى بالیده سرو سرفراز

این بیابان جاى خواب ناز نیست    ایمن از صیاد تیرانداز نیست

خیز تا بیرون از این صحرا رویم   نک بسوى خیمه لیلا رویم

بیش از این بابا دلم را خون نکن   زاده لیلا مرا مجنون مکن

رفتى و بردى ز چشم باب خواب   اکبرا بى تو جهان بادا خراب

شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام 
امام حسین علیه السلام دید قاسم بن حسن علیه السلام بیرون آمده آماده جنگ است . برادر زاده را در آغوش گرفت و با هم گریستند تا این که بى هوش شدند. پس از آن که به هوش آمد از حسین علیه السلام اجازه جهاد خواست . آن حضرت اجازه نداد. فرمود پسرکم تو از مر گ چه میدانی عرضه داشت عمو جان
( الموت احلی من العسل) پس آن جوان به دست و پاى حضرت افتاد و بوسه مى داد تا اذن میدان گرفت و به جنگ بیرون آمد و اشک بر گونه هایش روان بود و مى گفت :
ان تنکرونى فانا ابن الحسن   سبط النبى المصطفى الموتمن
هذا حسین کالا سیر المرتهن. بین اناس لا سقوا صوب المزن
انى انا القاسم من نسل على.    نحن و بیت الله اولى بالنبى، 

از آنجا که بچه است، زرهی متناسب با اندام او وجود ندارد ، کلاه خود مناسب با سر او وجود ندارد ، اسلحه و چکمه مناسب با اندام او وجود ندارد ، نوشته اند عمامه ای به سرگذاشته بود کانه فلقه القمر (1) همین قدر نوشته اند بقدری این بچه زیبا بود که دشمن گفت مثل یک پاره ماه است .
بر فرس تندرو هر که تو را دید گفت
برگ گل سرخ را باد کجا می برد
  به نقل از ابی مخنف ؛ حمید بن مسلم  گفت دیدم بند یکی از کفشهایش باز است و یادم نمی رود که پای چپش هم بود . از اینجا معلوم می شود چکمه پایش نبوده است . نوشته اند که امام کنار خیمه ایستاده و لجام اسبش در دستش بود . معلوم بود منتظر است ، که یک مرتبه فریادی شنید . نوشته اند امام به سرعت یک باز شکاری روی اسب پرید و حمله کرد . آن فریاد ، فریاد یا عماه قاسم بن الحسن بود . آقا وقتی به بالین این جوان رسید در حدود دویست نفر دور این بچه را گرفته بودند . امام حمله کرد آنها فرار کردند و عمرو بن سعد بن نفیل ازدى از اسب پائین آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا کند ، خودش در زیر پای اسب رفقای خود پایمال شد .
پاورقی :

1 - مناقب ابن شهر آشوب جلد 3 صفحه 106 ، و نظیر این عبارت در اعلام الوری صفحه 242 و اللهوف صفحه 48 و بحار الانوار جلد 45 صفحه 35 و ارشاد شیخ مفید صفحه 239 و مقتل الحسین مقرم صفحه 331 و تاریخ طبری صفحه 256 ذکر شده است .