شب شهادت آقا امام حسن عسکری علیه السلام
ویژگیهای شخصیتی حضرت
۱ عابدترین اهل زمان خود بودند محمد شاکری میگوید که امام در محراب مینشست و در حال سجده و نماز بودند و من میخوابیدم و بیدار میشدم و میدیدم هنوز آقا در حال سجده و نماز هستن
دوم عالمترین اهل زمان خود بود
بختیشیوع طبیب میگوید در زیر این آسمان کبود در روزگار ما کسی عالمتر از این آقا وجود ندارد لذا ما شیعیان باید خودمون رو به امام خودمون نزدیک کنیم اهل علم و مطالعه و درس باشیم اهل عبادت خدا نماز دعا و قرآن باشیم نماز مانند باتری ۱ موبایل هست ۱ باتری اگر مدتی شارژ نشود از بین میرود باتری وجودی انسان نیز خالی میشه و نیاز به شارژ مجدد داره انسان باتری وجودی خودش رو به منبع حیات وصل کند به سرچشمهی حیات که ۱ آن اگر نفس برنگردد دیگه انسان زنده نیست به سرچشمه قدرت در جهان به سرچشمه علم در جهان متصل کند انشاءالله که به این صفات آراسته بشود
ویژگی سوم حضرت لقب زکی بودن حضرت است طهارت و پاکی ازنظر باطنی و ظاهری انسان برای طهارت روح خود و ترک رذائل باید برنامه داشته باشد از رذایل اخلاقی فاصله بگیره و به سمت فضائل اخلاقی حرکت کنیم آنچه که زشت و نازیبا است و افکار موهوم و صفات رذیله رو بشوید از درون خود تا پاکی و طهارت حاصل بشه
در بخش سیره رفتاری حضرت به ۵ نکته اشاره میکنیم:
۱ کرم و سخاوت حضرت داستان کیسه ۵۰۰ درهمی به علی بن ابراهیم بن موسیبنجعفر علیه السلام و کیسه ۳۰۰ درهم به محمد پسرش (صفحه ۲۵۵ قبسات)
دوم ابوهاشم جعفری که در زندان بود و میگفت ای کاش من آزاد بشم و به سمت خانه و کاشانهای خود بروم و نیازمند هم بود دستش تنگ بود اما از حضرت حیا کرد و درخواست کمک نکرد حضرت فرمودند که تو نماز امروز ظهر رو در خانه خودت میخوانی پیک حضرت بعد از اینکه به خانه رسید کیسه ۱۰۰ دیناری رو برای او آورد چون از روی حیا از حضرت حاجت نخواست حضرت فرمود اگر حاجتی داشتی حیا نکن و طلب کن از ما که آنچه که بخواهی به تو میرسد انشاءالله و الحمدلله که ما امام کریم اینچنینی داریم شاء الله که بهزودی زود به حرم باصفای حضرت مشرف بشیم
نکتهی سوم حضرت با جعفر برادرش که حضرت را اذیت و آزار میداد در زندان بود وقتی از حاکم ندای آزادی حضرت آمد آن حضرت قبلاز اینکه کسی بهشون چیزی بگوید حاضر شده بود برای رفتن و حضرت فرمود جعفر تو هم حاضر شو بریم گفتش که فقط شما رو آزاد کردن گفت برو من با جعفر وارد زندان شدم از هم حاکم بخواه که جعفر را هم آزاد کند ببین بزرگواری آقا رو که برادری که به او بد کرده بازهم از او دستگیری میکند
چهارم برکه سباع که حضرت را در میان شیران درنده انداختند ولی به جاییکه حضرت را بدرند آمدند سر به دامان حضرت ساییدند
پنجم اسب چموش خلیفه مستعین بالله که داستانش در منتهی الامال صفحه ۵۶۴ آمده اسب چموشی داشت که هیچکس نمیتونست به آن لگام بزند و سوار او شود حضرت آمد و ۱ ضربهای به پشت او زد و حیوان عرق کرد اونقدر عرق کرد که از صورت اسب عرق چکید و حضرت سوار شد و کمی راه رفت و حاکم هم او را به حضرت بخشید