تبلیغ هنرمندانه

روشمندسازی تبلیغ دینی و دقیق سازی مهارتهای تبلیغ

تبلیغ هنرمندانه

روشمندسازی تبلیغ دینی و دقیق سازی مهارتهای تبلیغ

تبلیغ هنرمندانه
بس نکته غیر حُسن بباید که تا کسی
مطبوعِ طبعِ مردمِ صاحبنظر شود
تبلیغ دین بدون ابزارها و مهارتهای لازم بصورت دقیق و شفاف اثرگذار نمی باشد. رسالت این وبلاگ شفاف سازی مهارتها و الگوریتم سازی فن خطابه و دیگر مهارتهای لازم تبلیغ است.
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن روضه» ثبت شده است

دعای الهی عظم البلاء ...
(یا صاحب الزمان عجل الله فرجه) ای عزیز درگه حق   کن عنایتی تو ما را
جان مادرت زهرا    کن شفاعتی تو ما را
فاطمه نام من و کینه من پروانه
طالب شمعم و پرواز کنم از لانه
جانب هر دل آتشزده دیوانه
 [صفحه۶۴] 
آشنایم به شما و ز همه بیگانه
خانه‌ام قلب شما سوختگان دردم
بخدا خانه به خانه همه جا می‌گردم
 [صفحه۶۴] 
مگه میشه جایی عزایی بر پا بشه ولی صاحب عزا شرکت نکنه!
مگه میشه فرزند تو عزای مادر اشک نریزه
مگه میشه امام زمان گریه کنان مادر رو دوست نداشته باشه!

مولا دیگه از این بعد سر به چاه غریبی فرو می بره و میگه
الا ای چاه یارم را گرفتند
گلم عشقم بهارم را گرفتند
میان کوچه‌ها با تازیانه
ز من دار و ندارم را گرفتند

چه کردند با دل حبیبه خدا
«ما زالَتْ بَعْدَ اَبِیها مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ، باکِیَةَ الْعَیْنِ، مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ; (۱) بعد از رحلت پیامبر پیوسته شال عزا به سر بسته بود، چشمانى گریان و قلبى سوزان داشت».
نمی دانم چرا سر قبور شهدای احد می رفتند
یعنی عموجان حمزه اگر شما می بودی این بلاها سرمان در نمی آمد!
وَ رُوِیَ أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّکْنِ بَاکِیَةَ الْعَیْنِ
مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ تَقُولُ لِوَلَدَیْهَا أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ یُکْرِمُکُمَا وَ یَحْمِلُکُمَا مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ أَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَةً عَلَیْکُمَا فَلَا یَدَعُکُمَا تَمْشِیَانِ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَا أَرَاهُ یَفْتَحُ هَذَا الْبَابَ أَبَداً وَ لَا یَحْمِلُکُمَا عَلَى عَاتِقِهِ کَمَا لَمْ یَزَلْ یَفْعَلُ بِکُمَا ثُمَّ مَرِضَتْ وَ مَکَثَتْ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ «۱»
می دونی ناحله یعنی چه یعنی دق مرگ شدن و بدن به تحلیل رفته بود (اذا دق و انحله الهمّ)
بعد از شهادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله زهرای اطهر همیشه اینطوری بود
سر با دستمال و شال بسته
بدن ذوب شده و آب رفته
چشم گریان
دل سوزان
هی بیهوش می شد گاهی بحال می آمد می گفت بچه ها کو آن پدرتان که به شما احترام می گذاشت و شما را بر دوش و گردن خود سوار میکرد
أَدْنى قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَکَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَتْ عَلَیْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِیَ تَقُولُ فَاطِمَةُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِیکِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْرِئِیهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ السَّلَامَ فَبَیْنَا هِیَ کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَقَالا یَا أَسْمَاءُ مَا یُنِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَةِ قَالَتْ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَیْسَتْ أُمُّکُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَ عَلَیْهَا الْحَسَنُ یُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی قَالَتْ وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَى أَبِیکُمَا عَلِیٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّکُمَا فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا کَانَا قُرْبَ الْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُکَاءِ فَابْتَدَرَهُمَا جَمِیعُ الصَّحَابَةِ فَقَالُوا مَا یُبْکِیکُمَا یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَبْکَى اللَّهُ أَعْیُنَکُمَا لَعَلَّکُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّکُمَا فَبَکَیْتُمَا شَوْقاً إِلَیْهِ فَقَالا لَا أَ وَ لَیْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِیٌّ ع عَلَى وَجْهِهِ یَقُولُ بِمَنِ الْعَزَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّى فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِکِ ثُمَّ قَالَ لِکُلِّ اجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِیلَیْنِ فُرْقَةٌ   وَ کُلُّ الَّذِی دُونَ الْفِرَاقِ قَلِیلٌ وَ إِنَّ افْتِقَادِی فَاطِماً بَعْدَ أَحْمَدَ دَلِیلٌ عَلَى أَنْ لَا یَدُومَ خَلِیلٌ «بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج ۴۳، ص: ۱۸۷»
سیلی خوردن کار این اهلبیت است
کربلایی ها عاشقان
یه دختربچه رو سراغ دارم که پاهاش از خار مغیلان بیابان در امان نبود و صورتش از دستان دشمن
دست عدو بزرگتر از صورت من است    یک ضربه زد کبود شد هر دو گونه ام

بسم الله الرحمن الرحیم 

روضه شب عاشورا

اگر کشتن چرا آبت ندادن ( مگه مهریه مادرت نبود)
چرا زان در نایابت ندادن

اگر کشتن چرا خاکت نکردن

(عمه دید زین العابدین داره از غصه قالب تهی میکنه فرمود چی میکنی؟  امام سجاد فرمود عمه جان نمی بینی کشتگان خودشان را دفن کردند ولی حسین فاطمه را رها کردند! مگه او مسلمان نبود!)
کفن بر جسم صد چاک نکردن

اگر کشتن چرا مویت کشیدن
چو گرگان پنجه بر رویت کشیدن

برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری
(میدونی چرا نانجیب انگشت رو برید برای اینکه بقیه غنیمت ها رو جمع نکن زودتر به غارتش برسد)
چرا بر تن برادر سر نداری
بمیرم من مگر مادر نداری

خودم دیدم حسین را سربریدن
خودم دیدم که در خونش کشیدن

خودم دیدم گلوی اصغرم را
خودم در برکشیدم اکبرم را

وای حسین - وای حسین
غریب مادر حسین 
تموم زندگیم  مال حسینه
دلم همواره دنبال حسینه

السلام علی ابن فاطمة‌الزهرا(سلام الله علیها)؛ سلام بر پسر فاطمه زهرا(سلام الله علیها)

السلام علی خامس اصحاب الکساء؛‌ سلام بر پنجمین نفر اصحاب کساء

السلام علی من الإجابة تحت قبّته؛ سلا بر کسی که دعا در زیر بارگاهش مستجاب می‌شود

السلام علی حجة رب العالمین؛ سلام بر حجت خداوند عالمیان

السلام علی شهید الشهدا؛ سلام بر شهید شهیدان

السلام علی المرمّل باالدماء،‌ سلام بر آغشته به خون ها

السلام علی المقطوع الوتین؛ سلام بر کسی رگ قلبش را بریدند

السلام علی المظلوم بلا ناصر؛ سلام بر مظلومی که یاوری نداشت

السلام علی الشیب الخضیب؛ سلام بر محاسنی که با خون رنگین شد

السلام علی الخدّ التریب؛ سلام بر گونه خاک آلود

السلام علی البدن السلیب؛ سلام بر بدنی که عریان ماند

السلام علی المغسل بدم الجراح؛ سلام بر کسی که با خون زخم ها شسته شد

السلام علی الرّأس المرفوع؛ سلام بر سری که بالای نیزه ها رفت

السلام علی النّسوة‌ البارزات؛‌ سلام بر آن بانوان بیرون آمده (از خیمه ها)

السلام علی الأعضاء المقطّعات؛ سلام بر آن اعضای قطعه قطعه شده

السلام علی المدفونین بلا أکفان؛ سلام بر شهدایی که بدون کفن دفن شدند.


روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام 

شب عاشورا امام حسین(علیه السلام) خطبه خواند؛ بعد هم رو کرد به اصحابش و گفت هرکس می خواهد برود، برود. این ها با من کار دارند و با شما هیچ کاری ندارند؛ بلند شوید و بروید. می نویسند اولین کسی که بلند شد حضرت ابالفضل(علیه السلام) بود. می دانید چه گفت؟ گفت: «نفعل ذلک لنبقی بعدک؟»، ما برویم برای اینکه بعد از تو زنده بمانیم؟ خدا نیاورد آن روز را.

روز عاشورا حضرت عباس(علیه السلام) نگاه کرد دید اصحاب، همه شهید شدند؛ بنی هاشم هم شهید شدند. مجلسی می نویسد «فلمّا رأی العباس وحده أخیه الحسین(علیه السلام)»، وقتی حضرت ابالفضل(علیه السلام) دید برادرش تک و تنها مانده است، آمد به خدمت برادر و اجازه خواست؛ گفت: «هل لی من رخصه؟» حالا اجازه می دهی بروم میدان؟ اینجا می نویسند: «فبکی الحسین(علیه السلام)» امام حسین(علیه السلام) شروع کرد های های به گریه کردن. به او فرمود: «أنت صاحب لوائی»، تو علمدار منی؛ اگر تو بروی دیگر چه می ماند برای من؟ می دانید حضرت ابالفضل(علیه السلام) چه جواب داد؟ فرمود: «قد ضاق صدری»، حسین جان! این سینه ام تنگی می کند؛ دیگر نفس نمی توانم بکشم؛ چقدر صبر کنم؟ «و سئمت من الحیاة» دیگر از این زندگی بیزارم. امام حسین(علیه السلام) رو کرد به او و گفت: اگر این طور است، برو برای بچه ها کمی آب تهیه کن.

حضرت ابالفضل(علیه السلام) اوّل آمد و با دشمن اتمام حجت کرد و صحبت کرد؛ وقتی برگشت، دید صدای العطش بچه ها از خیمه ها بلند است. آماده شد و رفت به سمت شریعه. وارد شریعه شد؛ مَشک را پر از آب کرد و دست ها را برد زیر آب و آب را آورد به سمت دهان؛ می نویسند: «فذکر عطش الحسین(علیه السلام)» به یاد تشنگی برادر افتاد؛ آب را بر روی آب ریخت. از شریعه بیرون آمد و حرکت کرد؛ دارد در نخلستان می آید. ظالمی آمد و ضربه ای به دست راست حضرت ابالفضل(علیه السلام) زد؛ یعنی همان دستی که مشک آب را با او حمل می کرد. حضرت ابالفضل(علیه السلام) این جملات را گفت: «و الله إن قطعتموا یمینی إنی أحامی أبدا عن دینی» من دست از دینم بر نمی دارم؛ من دست از حق بر نمی دارم. بند مشک را به شانه چپ انداخت و ادامه داد. یک ظالم دیگر آمد و دست چپ را هدف کرد. حضرت ابالفضل(علیه السلام) مشک را به دندان گرفت. تیری آمد و به مشک اصابت کرد و آب ها ریخت. می نویسند: «فوقف العباس»؛ اینجا دیگر ایستاد و به حرکت ادامه نداد. چرا؟ چون تمام همّ او این بود که آب را به خیمه ها برساند؛ اما دیگر آبی در مشک ندارد.

اینجا بود کاری کردند که حضرت ابالفضل(علیه السلام) از مرکب به زمین آمد. من نمی گویم چگونه به زمین آمد؛ امّا وقتی به زمین آمد، صدایش بلند شد: «یا أخاک أدرک أخا»، برادر! برادرت را دریاب. می نویسند امام حسین(علیه السلام) خودش را با عجله رساند و آن وضع و آن صحنه را دید. یک نگاه به چهره حضرت ابالفضل(علیه السلام) کرد و حضرت ابالفضل(علیه السلام) هم یک نگاه می کند به چهره امام حسین(علیه السلام)؛ حضرت ابالفضل(علیه السلام) رو می کند به امام حسین(علیه السلام) و می گوید: «یا أخا، ما ترید؟» برادر، حالا می خواهی چه کار کنی؟ امام حسین(علیه السلام)گفت: می خواهم تو را به خیمه ببرم. حضرت ابالفضل(علیه السلام) گفت: نبر، نبر، من به سکینه وعدة آب دادم.
منبع:پژوهه تبلیغ  پژوهشکده باقرالعلوم علیه السّلام 

متن مقتل شهادت علی اکبر

 علی اکبر اولین نفر از بنی هاشم است آمد مقابل امام باحیا وعفاف سر را پایین انداخت و با ادب تمام از پدر اجازه میدان گرفت ، حضرت اجازه فرمود، آنگاه با ناامیدى نگاهى به او نمود و در حالى که چشم از جوان برگرفته بود گریست ،

و عرضه داشت : خدایا بر این گروه شاهد باش ، همانا جوانى در مقابل آنهاست که در خلقت ظاهرى و صفات باطنى و منطق از همه به پیامبر شبیه تر است ، ما هرگاه مشتاق پیامبرت مى شدیم ، به صورت او نگاه مى کردیم ، بارالها برکات زمین را از آنها رفع کن . میان آنها تفرقه انداز و آن ها را پاره کن و حاکمان را هرگز از ایشان خشنود مکن

على اکبر روانه میدان شد بر دشمنان حمله برق آسایی کرد، عده بسیارى از آنها را کشت ، به گونه اى که فریاد از جمعیت بر آمد، سپس در حالى که هفتاد نفر را به هلاکت رساند و جراحات بسیار بر بدنش وارد آمده بود، به نزد پدر بازگشت و عرض کرد: پدر جان تشنگى مرا کشت ، سنگینى این آهن (زره ) مرا از کار انداخته است ، آیا جرعه آبى هست که با آن بر این دشمنان قوت یابم ؟

سیدالشهداء با شنیدن این کلمات گریست (آب کمترین چیزى است که یک فرزند از پدر مطالبه مى کند، تا چه رسد به على اکبر آن هم با کیفیت در مقابل امام حسین علیه السلام ) حضرت فرمود: وا غوثاه ، پسرم اندکى نبرد کن ، بزودى جدت محمد را ملاقات مى کنى ، با جام خود شربتى به تو مى دهد که هرگز تشنه نشوى .

در برخى روایات آمده است حضرت فرمود: پسرم زبانت را بیاور، زبان او را مکید و انگشتر خویش به وى داد و فرمود این را در دهان بگیر و به نبرد با ایشان برو،

على اکبر به میدان آمد، نبردى سخت نمود،  فَضَرَبهُ على مَفْرَقِ رأسه ضَرْبَةً صرعَتْهُ وضربه النّاس بأسیافهم ، فاعتنق فرسه فاحتمله الفَرسُ إلى مُعسکرِ الأعداء فقطّعوهُ بسُیوفهم إرْباً إرْباً(1) ، فلمّا بلغَت روحه التّراقی قال رافعاً صوتَهُ : یا أبتاهُ هذا جَدّی رسول الله قد سَقانی بکأسه الأوفى شِرْبةً لا أظمأ بعدها أبداً وهو یقولُ العَجَل العَجَل فإنّ لک کأساً مذخورةً حتّى تَشْرَبها السّاعة فجاء الحسین حتّى وقف علیه ووضع خدّه على خدّه وهو یقول : قَتَل اللهُ قَوْماً قتلوک ما أجْرأهُم على الرّحمن وعلى انتهاک حُرْمَةِ الرّسول ، وانهَمَلَتْ عیناهُ بالدّموع ثمّ قال : على الدّنیا بَعْدَک العَفَا(2)

ظالمى با شمشیر بر فرق سرش کوبید، على اکبر خم شد و گردن اسب را با دو دست گرفت ، اسب ایشان را به طرف لشکر دشمن برد، آنقدر با شمشیر بر او زدند که او را پاره پاره نمودند در آخرین لحظه صدا زد: اى پدر این جد من ، رسول الله است که با جام خود مرا به گونه اى سیراب کرد که هرگز تشنه نشوم ، به شما هم مى گوید بشتاب بشتاب ، براى شما هم جامى آماده کرده است تا اکنون بنوشى ،

در این هنگام بود که صداى گریه سیدالشهداء بلند شد، با اینکه تا آن موقع کسى صداى گریه حضرت را نشنیده بود، و فرمود: خداوند بکشد گروهى که تو را کشتند، اینها چقدر بر خداوند و هتک حرمت پیامبر جراءت کردند، سپس در حالیکه اشک از چشمهاى حضرت سرازیر بود فرمود: على الدنیا بعدک العفا ، دنیا پس از تو ارزشى ندارد. در این هنگام زینب کبرى با عجله بیرون آمد و فریادکنان خود را بر روى على اکبر انداخت ، امام حسین خواهر را به خیمه بازگرداند و به جوانان فرمود: برادر خود را به سوی خیمه ها ببرید،

پس بیامد شاه اقلیم الست    بر سر نعش على اکبر نشست

سرنهادش بر سر زانوى ناز     گفت کى بالیده سرو سرفراز

این بیابان جاى خواب ناز نیست    ایمن از صیاد تیرانداز نیست

خیز تا بیرون از این صحرا رویم   نک بسوى خیمه لیلا رویم

بیش از این بابا دلم را خون نکن   زاده لیلا مرا مجنون مکن

رفتى و بردى ز چشم باب خواب   اکبرا بى تو جهان بادا خراب

شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام 
امام حسین علیه السلام دید قاسم بن حسن علیه السلام بیرون آمده آماده جنگ است . برادر زاده را در آغوش گرفت و با هم گریستند تا این که بى هوش شدند. پس از آن که به هوش آمد از حسین علیه السلام اجازه جهاد خواست . آن حضرت اجازه نداد. فرمود پسرکم تو از مر گ چه میدانی عرضه داشت عمو جان
( الموت احلی من العسل) پس آن جوان به دست و پاى حضرت افتاد و بوسه مى داد تا اذن میدان گرفت و به جنگ بیرون آمد و اشک بر گونه هایش روان بود و مى گفت :
ان تنکرونى فانا ابن الحسن   سبط النبى المصطفى الموتمن
هذا حسین کالا سیر المرتهن. بین اناس لا سقوا صوب المزن
انى انا القاسم من نسل على.    نحن و بیت الله اولى بالنبى، 

از آنجا که بچه است، زرهی متناسب با اندام او وجود ندارد ، کلاه خود مناسب با سر او وجود ندارد ، اسلحه و چکمه مناسب با اندام او وجود ندارد ، نوشته اند عمامه ای به سرگذاشته بود کانه فلقه القمر (1) همین قدر نوشته اند بقدری این بچه زیبا بود که دشمن گفت مثل یک پاره ماه است .
بر فرس تندرو هر که تو را دید گفت
برگ گل سرخ را باد کجا می برد
  به نقل از ابی مخنف ؛ حمید بن مسلم  گفت دیدم بند یکی از کفشهایش باز است و یادم نمی رود که پای چپش هم بود . از اینجا معلوم می شود چکمه پایش نبوده است . نوشته اند که امام کنار خیمه ایستاده و لجام اسبش در دستش بود . معلوم بود منتظر است ، که یک مرتبه فریادی شنید . نوشته اند امام به سرعت یک باز شکاری روی اسب پرید و حمله کرد . آن فریاد ، فریاد یا عماه قاسم بن الحسن بود . آقا وقتی به بالین این جوان رسید در حدود دویست نفر دور این بچه را گرفته بودند . امام حمله کرد آنها فرار کردند و عمرو بن سعد بن نفیل ازدى از اسب پائین آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا کند ، خودش در زیر پای اسب رفقای خود پایمال شد .
پاورقی :

1 - مناقب ابن شهر آشوب جلد 3 صفحه 106 ، و نظیر این عبارت در اعلام الوری صفحه 242 و اللهوف صفحه 48 و بحار الانوار جلد 45 صفحه 35 و ارشاد شیخ مفید صفحه 239 و مقتل الحسین مقرم صفحه 331 و تاریخ طبری صفحه 256 ذکر شده است .

متن روضه حضرت حر :

شب جمعه است و شب رحمت اگر میخای اشک بگیری باید گناهان پاک بشه الهی العفو الهی العفو امشب شب حر شب توبه است با حر هم ناله بشیم الهی العفو

حر راه را بر اهل بیت بست امام گفت :بگذار بروم حر گفت : نمی گذارم امام گفت :ثکلتک امک حرگفت :آقاجان در عرب هر کسی غیر از شما به من این حرف را می زد جوابش را می دادم اما چه کنم که مادر شما فاطمه است
تو بلندی چرخ دون پستت گرفت         خاک پای مادرم دستت گرفت
آخه تو مدینه کسی به فاطمه احترام نگذاشت اما بین لشکر دشمن یکی به فاطمه احترام گذاشت امام حسین دیگه به او به چشم دیگر نگاه می کرد
عرضه بداریم آقاجان این شیعیان شما مادر شما را دوست می دارند برای غریبی مادر گریه می کنند اشک می ریزند یه نظر عنایتی هم به ما !
وقتی داره به طرف امام حسین علیه السلام می ره کفش هاش رو به دوش انداخته دو دستش بالای سرش انداخته همین طور که میاد صدا می زنه هل لی من توبه توبه کردم یا بن الرسول الله هر که غیر حسین علیه السلام بود به صورت حر نگاه نمی کرد قربون اربابم برم صدا زد یا حر ارفع راسک این درگه ما درگه نومیدی نیست سر تو بالا بیار گفت آقا اجازه رفتن به میدان رو میدید

خجالت سوخت مغز استخوانم        که تو لب تشنه بر ما میهمانی
امام حسین علیه السلام یک فرق را بست سر شکافته حر را به دامن گرفت اینجا امام حسین به حر مدال داد انت حر کما سمتک امک اینجا امام سر حر را به دامن گرفت اما امان از لحظه آخر خود امام حسین سر امام حسین را به دامن نگرفتند بلکه از قفا بریدند

مگر به کر بلا کفن به غیر بوریا نبود         مگر حسین تشنه لب عزیز مصطفی نبود 

شهادت علی اصغر

به نقل از مقتل ابی مخنف؛ پس از شهادت یاران ابی عبد الله یک مرتبه صداى زنان خیام بلند شد امام آمد فرمود شما را چه شده گفتند طفل شیر خوار سه روز است آب نخورده و از شدت عطش خود را به زمین انداخت.

 امام، شیر خوار خود را گرفت و بر بالای دست بلند کرد عرض کرد پروردگارا تو مى دانى غیر از این کودک کسى را ندارم و این شیر خوار از شدت عطش برخود مى پیچید آنگاه او را به طرف لشکر برد و براى او آبى خواست.

فبینما هو یخاطبهم اذ اتاهم سهم مسموم له ثلاث شعب من شقى مشئوم لعنه الله علیه فذبح الطفل من الاذن الى الاذن

هنوز سخن سیدالشهدا تمام نشده بود که تیر سه شعبه زهر آلود عقید بن سمعان یا حرمله بن کاهل اسدى بر گلوى از گل نازکتر على اصغر نشست امام حسین وقتی مشاهده کرد علی اصغرش چون ماهى به خود مى غلطد و خون جارى شد دست برد زیر گلوى على اصغر و خون او را گرفت به جامه مالید و به آسمان پاشید و عرض کرد خدایا شاهد باش این قوم بر ذریه پیغمبرت رحم نکردند. شیر خواره را به سینه چسباند در حالى که خون جارى بود و عقب خیام برد و دو رکعت نماز خواند و دفن کرد و اشعارى بسرود. معلوم میشه برای امام حسین خیلی سخت گذشت که هنگام  دفن علی  دو رکعت نماز خواند  در حالی که برای هیچیک از شهدا چنین نکرد

کربلا یعنى على اصغر شدن

تشنه بر دوش پدر پرپر شدن

کربلا یعنى فغان و التهاب

خیره بر گهواره چشمان رباب

کربلا یعنى که رزم حیدرى

اکبر آسا غرق خون جنگ آورى

کربلا یعنى وداع زینبین

پشت خیمه با گل زهرا حسین

کربلا یعنى میان قتلگاه

خنجر شب بر گلوى خشک ماه

کربلا یعنى هجوم گرگها

بر خیام یوسف آل عبا

کربلا یعنى یتیمان حسین

گریه در شام غریبان حسین

کربلا یعنى شرف در یک کلام

بر حسین و کربلاى او سلام

بسم الله الرحمن الرحیم

کتابهای مفصلی در عظمت و جایگاه سترگ بی بی دو عالم شفیعه محشر و صدیقه کبری و آفتاب درخشان اهل بیت و پناهگاه امامان علیهم السلام نگاشته شده است اما این همه نمی است از یمی

دختری که مادر پدرش لقب یافت

دختری که بارها حبیب خدا و سید انبیاء خود را فدای او معرفی کرده اند و فرمودند فداها ابوها

مادری که پیشوایان دین که خود پیشوای عالم اند از او الگو می گیرند

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم: «یا فاطِمَةُ، مَنْ صَلّی عَلَیک، غَفَرَ اللّهُ لَهُ، وَأَلْحَقَهُ بی حَیثُ کنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ.»بحار الانوار، ج 43، ص 55
آثار محبت به حضرت زهرا (س) در روایات

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به سلمان فرمود: ای سلمان! محبت فاطمه در صد جا سودمند است که آسان ترین آنها هنگام مرگ و ورود به قبر، هنگام سنجش اعمال و بر انگیخته شدن و گذر از پل صراط و محاسبه اعمال است.

مَنْ اَحَبَّ فاطِمَةَ ابْنَتِی فَهُوَ فِی الجَنَّةِ مَعی وَ مَنْ اَبْغَضَها فَهُوَ فِی النَّارِ یا سَلمانُ حُبُّ فاطِمَةَ یَنْفَعُ مِائَةً مِنَ المَواطِن اَیْسَرُ تِلْکَ المَواطِنِ المَوتُ والقَبْر و المیزانُ والصِّراطُ والُمحاسَبَةُ فَمَنْ رَضِیَتْ عَنْهُ اِبنتی رَضِیتُ عَنْهُ وَ مَنْ رَضِیتُ عَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ مَنْ غَضِبتُ عَلَیْهِ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ یا سلمانُ وَیلٌ لِمَن یَظْلِمُها وَ یَظْلِمُ بَعلَها وَ وَیلٌ لِمَن یَظْلِمُ ذُرِّیَّتَها.»

امام صادق علیه السلام به شخصی که نام دخترش را فاطمه گذاشته بود، فرمود:

«... اذا سمیتها فاطمة فلا تسبها و لاتلعنها ولاتضربها; (8) حالا که نام او را فاطمه گذاشته ای، پس دشنامش مده، نفرینش مکن و کتکش مزن »

شعری جانسوز در شهادت حضرت دردانه عالم سلام الله علیها

از لاله زار توحید آتش زبانه می‌زد

گل گشته بود پرپر، بلبل ترانه می‌زد

در گلشن ولایت، یک نوشکفته گل بود

گر می‌گذاشت گلچین، آن گل جوانه می‌زد

من ایستاده بودم دیدم که مادرم را

دشمن گهی به کوچه، گاهی به خانه می‌زد

گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو

گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می‌زد

گردیده بود قنفذ هم‌دست با مغیره

او با غلاف شمشیر این تازیانه می‌زد

وقتی که باغ می‌سوخت، صیاد بی مروت

مرغ شکسته پر را در آشیانه می‌زد

با چشم خویش دیدم جان دادن پدر را

از ناله‌ای که مادر در آستانه می‌زد

این روزها که می‌دید موی مرا پریشان

با اشک دیده می‌شست با دست، شانه می‌زد

هنگام شرح این غم، از قلب زار «میثم»

مانند خانه ما آتش زبانه می‌زد

غلامرضا سازگار

بسم الله الرحمن الرحیم 

اللهم صلی علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع  فیها

شهادت حضرت فاطمه (س) برشیعیان تسلیت باد

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«من احب فاطمة ابنتی فهو فی الجنة معی ومن ابغضها فهو فی النار;  هر کس فاطمه علیها السلام دخترم را دوست بدارد، در بهشت با من است، و هر کس با او دشمنی ورزد، در آتش [دوزخ] است .»

 ایام عزای اهلبیت و عزاخانه بی بی دو عالم حضرت زهرا با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف همناله بشیم
عرضه بداریم مادرجان نشه یه وقتی دست رد به سینه ما بزنید
درسته ما بدیم اما شما رو دوست داریم حسین غریب شما رو دوست داریم عشق شما امیر مومنان رو دوست داریم مظلوم شما امام مجتبی رو دوست داریم علیهم السلام
زهرا جان به دادم برس. من دیگه غیر از شما کسی رو ندارم!
کارم گره خورده انشاالله کنار قبرستان بقیع سر به دیوار غریبی بذاریم و برای مصائبش اشک بریزیم
من گر چه سیه روی و بد هستم، زهرا (سلام الله علیها) مسکین درت بوده و هستم ، زهرا
ای رشته چادرت مرا دستاویز                       دامن مکش از کرم ز دستم زهرا 
 

شور تب در پیکرم افتاده است      شور مستی در سرم افتاده است

بسم الله الرحمن الرحیم
یا اَبَاالْحَسَنِ یا عَلِىَّ بْنَ مُوسى اَیُّهَا الرِّضا یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ یا حُجَّةَاللّهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَ مَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ

ای عزیز درگه حق     کن عنایتی تو مارا

جان مادرت زهرا    کن شفاعتی تو ما را

خواهی اگر ای دل که شود مشکلت  آسان
در برزخ و در حشر نباشی تو هراسان
بگشای به درگاه رضا  دست گدایی      
بنشین به در خانه ی سلطان خراسان

خداوندا ندارم راه چاره                                                 جگر از زهر کین شد پاره پاره

خداوندا دگر عمرم سرآمد                                                   تقی فرزند دلبندم نیامد

جواد ای نور چشمانم کجایی                                    چه خوش باشد دم مرگم بیایی

غریبم یار و غمخواری ندارم                                              به جز تو یاور و یاری ندارم

رم رفتن به هر جانب نظر داشت                                      امید دیدن روی پسر داشت

کجایی ای تقی  آرام جانم                                                 سرور قلب و نور دیدگانم

بیا فکر من دور از وطن کن                                      پس از مردن مرا غسل و کفن کن

                                   آرزوی هرپدری اینه که در لحظات آخر سرش تو دامن فرزندش باشه