تبلیغ هنرمندانه

روشمندسازی تبلیغ دینی و دقیق سازی مهارتهای تبلیغ

تبلیغ هنرمندانه

روشمندسازی تبلیغ دینی و دقیق سازی مهارتهای تبلیغ

تبلیغ هنرمندانه
بس نکته غیر حُسن بباید که تا کسی
مطبوعِ طبعِ مردمِ صاحبنظر شود
تبلیغ دین بدون ابزارها و مهارتهای لازم بصورت دقیق و شفاف اثرگذار نمی باشد. رسالت این وبلاگ شفاف سازی مهارتها و الگوریتم سازی فن خطابه و دیگر مهارتهای لازم تبلیغ است.
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان» ثبت شده است

شخص ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمعی به مسخره بگیرد.

به بهلول گفت: هیچ شباهتی بین من و تو هست؟

 بهلول گفت: البته که هست.

مرد ثروتمند گفت: چه چیز ما به همدیگر شبیه است، بگو!

 بهلول جواب داد: دو چیز ما شبیه یکدیگر است،

یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است

و دیگری جیب تو و کله من که هر دو پر است.!

خوشا بحال کسی که کله اش پر باشد حالا جیبش پر بود یا خالی مهم نیست

بدا بحال کسی که جیبش پر باشد کله اش خالی

کله میدونی با چی پر میشه

با مطالعه و علم آموزی و مشورت گرفتن و ..

یه روزی حسن بصری با امام علی علیه السلام کنار رود بودند حسن از آب رودخانه وضو گرفت در حالیکه آبها را اسراف کرد امام تذکر دادند اسراف نکن او گفت شما این همه خون انسانها رو در جنگها ریختی اسراف نبود ما یه ذره آب کنار رود بر زمین ریختیم اسراف بود هان

امام در پاسخ او جواب زیبایی پرپیمانه ای دادند

اگر خدا گفته بریز بریز حتی اگر باندازه دریا باشد

اگر خدا گفته نریز  نریز حتی یک ذره آب مهم و معیار سخن خداست.🙏

حسن در این جریان مغالطه کرد مانند دشمنان داخلی و خارجی امروز ما.

 این قضیه امروزه هم سریان دارد 

یکی از مهارتهای زندگی در روزگار ما مهارت مغالطه شناسی است بدون تحلیل و بررسی سخنی را از هیچ احدالناس قبول نکنیم چه در مباحث سیاسی چه در گفتگوهای عادی زندگی که بعضا بر اساس یک قضاوت عجولانه تصمیم گیری های مهم صورت میگیرد در حالیکه خبر از پایه غلط بوده است😳

باید انواع مغالطه ها رو شناخت تا در کام دشمن فرو نکنیم

حتی بسیاری از شبهات دینی مغالطه است و با این مهارت به راحتی میتوان آن را تحلیل کرده و پاسخ داد و از دام شبهه خود را خلاص کرد.

حتی در مباحث علمی پژوهشی و فقهی فن مغالطه شناسی گره گشاست

همیشه قبل از ترتیب اثر دادن به یک خبر باید بررسی نمود:

👈این گزارش صحیح است یا غلط؟🔍

در مقام استدلال برای سخن خود بجای دلیل آوردن مغالطه میکنند 

بهترین کتاب برای این مهارت کتاب مغالطات آقای علی اکبر خندان است 

 

مردی نزد حلاج آمد و پرسید:
رهایی چیست؟
او در مسجدی نشسته بود که دور تا دور آن ستون‌های زیبایی بود، حلاج بی‌درنگ به سمت یکی از ستونها دوید و آن را با هر دو دست گرفت و فریاد زد:
به من کمک کن، این ستون به من چسبیده است و به من اجازه آزاد شدن نمی‌دهد.
مرد گفت:
تو دیوانه هستی،
این تویی که به ستون چسبیده‌ای...، ستون تو را نگرفته است.
منصور گفت:
"من پاسخت را دادم، حالا از اینجا برو،
هیچکس تو را مقید نکرده است.
قید و بند تو
کاذب است.
تو در بند خویشی ...

معرفت درّ گرانی است به هر کس ندهند

پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند

گاهی یه لات به ظاهر بی سر وپا

از یک آدم ظاهر الصلاح معرفت بیشتری دارد

و برای خدا جانبازی میکند برای امام زمان خود از جان و مال مایه می گذارد

حتما قضیه پول خواستن امام صادق علیه السلام را شنیدید

ریش سفیدها و مسجدی ها و به ظاهر مومنان پول ندادند

ولی همان کفتربازها که ازشون غیبت میکردند برای حضرت پول آوردند
 

رفته بودم دادسرا برای یه کار چکی
روی صندلی های سالن انتظار نشسته بودم منتظر بودم نوبت بشه
ناگهان صدای جیرینگ جیرینگ کشیده شدن زنجیر به زمین به گوشم خورد
صدای دلخراشی بود
عبور متهم با وضع اینچنینی توجه منو به خودش جلب کرد
گفتم مگه یک انسان تا چه حدی باید تنزّل بکند که مانند یک حیوان درنده به پای او زنجیر بزنند😳
متهم رفت نگاهم به روبروی خودم افتاد که از زاویه زیر صندلی ها دیدم به پای نوجوانی که دو ردیف جلوتر روی صندلی نشسته بود زنجیر زده بودند 😳
گفتم ااِ اینجا چرا همه زنجیر دارند
نکنه یه وقتی به پای خودم هم زنجیر بسته شده و من خودم خبر ندارم🤔
کمی فکر کردم دیدم بله
زنجیرهای افکار غلط ما🤧
و زنجیرهای عادات و رسوم بی معنی و مانع پیشرفت 😱
کم نداریم
فقط فرقش اینست که زنجیر آن بینوایان جیرینگ جیرینگ دارد ولی زنجیر ما صدا ندارد🤪
امیدوارم شما مثل من 
نبوده باشید
و از هر بندی و زنجیری، رها و آزاد باشید
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.
برخی از این زنجیرها که انسان را به زمین میخکوب می کنند

۱.(یک شب که هزار شب نمیشه)
بعد هرکار اشتباه و سنگینی را انجام دادن
۲.(خدا ارحم الراحمین است)
بعد مجوز بشه برای کارهای جهنمی ها رو مرتکب شدن
۳.(هنوز وقت هست)
بهانه بشه برای ترک نظم و انجام کار در زمان خودش و باعث تسویف می شود و عقب ماندگی
۴.(دنیا دو روز است برو خوش باش)
مجوز شود برای هر کار لذت بخش و تفریحات ناسالم که بعد عواقبش دامنگیر انسان می‌شود
۵.زنجیر توهمات 

که برداشت صحیح و واقعی از موضوعات رو به بند می کشد

۶. زنجیر تعلقات دنیا

دست و بال انسان را می بندد و نمی گذارد انسان به نزدیکان و دوستان و همنوعان کمک کند و انفاق فی سبیل الله کند

نماز اول وقت و رضا شاه 👌

بربالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم
پیرمرد شیک وکراوات زده ای هم آنجاحضور داشت
چند دقیقه. بعداز ورودما اذان مغرب گفتند
آقای پیرکراواتی،باشنیدن اذان ،درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد وسجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نمازشد.!!

برای من جالب بود که یک پیرمردشیک وصورت تراشیده کراواتی اینطورمقیدبه نماز اول وقت باشد
بعد ازاینکه همه نمازشان راخواندند
من ازاو دلیل نمازخواندن اول وقتش راپرسیدم؟

و اوهم قضیه نماز ومرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد...
درجوانی مدتی ازطرف سردار سپه(رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان درجاده چالوس بودم
ازطرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظرمرگ بچه ام بودم.!!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم...
آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادربچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم...
رسیدیم مشهدو بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله وگریه میکرد...
گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه
بچه را گرفت وگریه کنان داخل ضریح آقارفت
پیرمردی توجه ام رابه خودش جلب کردکه رو زمین نشسته بود وسفره کوچکی که مقداری انجیر ونبات خرد شده درآن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند وهرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکرمیکرد ومیرفت.!
به خودگفتم ماعجب مردم احمق وساده ای داریم پیرمرد چطورهمه رادل خوش کرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات..!!
حواسم ازخانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پیرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟
گفتم:چه شرطی وبرای چی؟
شیخ گفت :قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه راسروقت اذان بخوانی.!
متعجب شدم که او قضیه مرا ازکجا میدانست!؟ کمی فکرکردم دیدم اگرراست بگوید ارزشش را دارد...
خلاصه گفتم :باشه قبوله و بااینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم واصلا قبول نداشتم گفتم:باشه.!

همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد ودر ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید ومردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته وخوب شده بود.!!
منهم ازآن موقع طبق قول وقرارم بامرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سروقت میخوانم.!

اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتندسردارسپه جهت بازدید درراهه و ترس واضطراب عجیبی همه جارا گرفت چرا که شوخی نبود رضاشاه خیلی جدی وقاطع برخورد میکرد.!
درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهرشد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبرکنم بعداز بازدیدشاه نمازم را بخوانم
چون به خودم قول داده بودم وبه آن پایبند بودم اول وضو گرفتم وایستادم به نماز..
رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!!

اگرعصبانی میشدیاعمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود...
نمازم که تمام شد بلندشدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم وگفتم :
قربان درخدمتگذاری حاضرم
شرمنده ام اگروقت شما تلف شد و...

رضاشاه هم پرسید :مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟
گفتم : قربان ازوقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون درحرم امام رضا(ع)شرط کردم

رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد وبا چوب تعلیمی محکم به یکی زد وگفت:
مردیکه پدرسوخته،کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفابده، ونماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.!
اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.!

بعدها متوجه شدم،آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش راعوض کرده بود و جانم را خریده بود.!!

ازآن تاریخ دیگرهرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم "حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم....

(خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان)
التماس دعا🙏

 مولا على (ع) از دیدگاه دشمنان قسم خورده (معاویه ، عمروعاص ویزید)

روزى معاویه با یزید (پسرش ) و عمروعاص وزیرش نشسته بود. در آن حال جامه اى به رسم پیشکش براى معاویه آوردند. جامه بسیار نفیس بود و دل معاویه به آن جامه مایل شد.
عمروعاص خواست آن جامه را از معاویه بگیرد و گفت که این نیکو جامه اى بوده است . معاویه گفت : بلى ، نیکو جامه اى بوده است ! عمروعاص دانست که دل معاویه بدان جامه مایل است ، دیگر سخن نگفت ، سپس یزید گفت : این نیکو جامه اى بوده است ، معاویه گفت : بلى، نیکو جامه اى بوده است ! یزید نیز فهمید که دل معاویه به آن جامه مایل است و دیگر سخن نگفت.
آن گاه عمروعاص خواست که جامه را از چنگ بیرون آورد، از راه شیطنتى که داشت گفت : هر کدام از ما در مدح على بن ابى طالب علیهما السلام شعرى مى گوییم ، هر یک بهتر گفتیم جامه را برمى داریم ؛ و گمانش این بود که معاویه از مدح کردن او امتناع خواهد کرد.
معاویه (لعنة الله علیه ) گفت :

خیر الورى من بعد احمد حیدر          و الناس ارض والوصى سماء

یعنى : بهترین مردم بعد از رسول خدا حیدر است ، و مردمان زمینند وصى پیمبر آسمان است .
عمروعاص (علیه اللعنه ) گفت :

و هو الذى شهد العدو بفضله          و الفضل ما شهدت به الاعداء

یعنى : آن حضرت کسى است که دشمنش شهادت به فضلش مى دهد، و فضیلت آن است که دشمن به آن شهادت دهد.
سپس یزید (علیه اللعنة و العذاب ) گفت :

کملیحه شهدت بحسنها ضراتها          و الحسن ما شهدت به الضراء

یعنى مثل زن صاحب جمالى است که هووى او شهادت دهد حسن او، و حسن آن است که هوو به آن شهادت دهد.

بعد از این قضیه همه گفتند شعر عمر و عاص بهتر است و سپس جامه را به او دادند!!

*قبر شیخ آماده بود و کنار آن تلی از خاک دیده می شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند.*
صدای گریه آنها هر لحظه زیادتر می شد.

جسد *شیخ طبرسی* را از تابوت بیرون آوردند و داخل قبر گذاشتند.

قطب الدین راوندی وارد قبر شد و جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقین خواند.

سپس بیرون آمد و کارگران مشغول قرار دادن سنگهای لحد در جای خود شدند.

پیش از آنکه آخرین سنگ در جای خود قرار داده شود،

❣یک دقیقه مطالعه و دقت🤔

چوپانی گله را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گله‌ام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.»

قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی‌تری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمی‌شوی که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.»

قدری پایین‌تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری می‌کنی؟ آنها را خودم نگهداری می‌کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می‌دهم.»

وقتی کمی پایین‌تر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم که بی‌مزد نمی‌شود. کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.»

وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.»

🔺در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده است؟!

اینجاست که به ناجوانمردی بنده و مردانگی خداوند 

پی می بریم ❗❗😥😭😍

بسم الله الرحمن الرحیم

ما نمی خواهیم یک سری بمباران اطلاعاتی بکنیم و تاریخ و داستان بگوئیم و رد بشیم بلکه می خواهیم از کاشت دهه محرم برداشت محصولی داشته باشیم❗
زمینه سازی کنیم و ظرف وجود را شستشو بدهیم تا آمادگی نظر ولایی حضرت را پیدا کند
به سمت پیشرفت شخصیتی و تغییر و تحول در زندگی گامهایی برداریم❗
مهمترین سئوال زندگی یک انسان چیست؟
برای مهمترین سئوال چقدر باید وقت گذاشت؟
سئوالاتی که بزرگترین سایتهای پاسخگویی دنیا هم از دادن پاسخ به آنها اظهار عجز کرده اند!!
سعادت و خوشبختی در چیست؟
شقاوت و بدبختی به چیست؟
علل و عوامل که سعادت را بوجود می آورند کدامند؟
آیا خوشبختی به رفاه و ثروت و دارایی و مایه داری است؟ یا نه به عامل دیگری است؟
آیا سعادت و خوشبختی به قدرت و نفوذ است؟ یا به چیز دیگری است
دانشمندان دیگر ظاهربین هم نظریاتی داده اند ولی دانشمندان واقع بین و عمیق بین گفته اند
سعادت به عقلانیت است.
عقل کل فرموده
تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، ج 1، ص 54-
وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : "إِنَّمَا یُدْرَکُ اَلْخَیْرُ کُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لاَ دِینَ لِمَنْ لاَ عَقْلَ لَهُ"
همچنین "بالعقل تدرک سعاده الدارین"
دو مصداق از نمونه های عقل و عقل گرایی عبارتنداز:
امشب دو شاه کلید طلایی به شما معرفی میشه که می تونید با آن زندگی تون رو از این رو به اون رو کنید⁉️🎁
۱.عقلانیت در برابر احساس مداری
در هنگام تصمیم گیری ها در هنگام خشم یا خوشحالی تصمیم حساب نشده نگیریم که پشیمانی به بار بیاورد!
از آنجا که بسیاری از مشکلات خانوادگی ناشی از احساسی بودن است و رفتار غیر کنترل شده است 
اگر عقلانیت و کنترل و مدیریت احساس در رفتارهای ما حاکم شود زندگی زیبا می شود!
۲. تفکر
بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود!
شخصی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد نصیحتی خواست حضرت فرمودند اگر سفارش را به تو بگویم عمل میکنی
گفت بله حضرت دوباره فرمود اگر سفارش را به تو بگویم عمل میکنی گفت بله برای بار سوم هم التزام به عمل دستور را از او گرفتند سپس فرمود هروقت خواستی کاری بکنی اول و قبل از آن تدبیر عاقبت کار را بکن و تفکر کن نتیجه آن چه می شود بعد اقدام به عمل کن
(گنجینه معارف)

تفکر باعث می‌شود اشتباهات انسان و پشیمانی ها و به چاله افتادن ها کمتر اتفاق بیفتد یا به کلی از بین برود❗🙏
البته در روایات گهر بار به رکن دیگر سعادت نیز پرداخته اند که جاده هموار ولایت باشد
السعید کل السعید من احب علیا علیه السلام
ولایت اهل بیت علیهم السلام و گل سرسبد آنها یعنی حضرت اباعبدالله سیدالشهدا علیه السلام
مایه سعادت بشر است.
البته در روایات دیگر به مصادیق دیگری از خوشبختی اشاره شده است مانند مرکب راهوار و منزل وسیع و زن خوب و همنشین شایسته و کسب و کار در شهر خود و همسایه خوب و ...
اما برکسی پوشیده نیست که دو عامل اول یعنی عقلانیت و ولایت بیشترین تاثیر را در زندگی و انتخاب مسیر زندگی و پیمودن راه صحیح زندگی و حل مشکلات زندگی دارد❗❗🎁📕

ابزار های بکار رفته در این مطلب
1. استعاره (ظرف وجود)
2. مبالغه (مهمترین سئوال زندگی یک انسان)
3. قالب پرسشی
4. شماره گذاری و دسته بندی
5. بیان مصداقی نه کلی گویی
6. داستان
7. پاسخگویی به سوالات ذهنی مخاطب
8. زبان روز و ساده خالی از پیچیدگی