امشب بریم در خانهی باب الحوائج ابوالفضل العباس آقا امام زمان حضور پیدا میکنند هرجا که نام عمو جانشون ابوالفضلالعباس باشه بگو آقاجان میشه امشب یه نگاهی به ما بکنی از اون نگاههای سلمان ساز
یه بنده خدایی بین حضرت ابوالفضل و سلمان مقایسه کرد گفت هردو ۱۰ درجه ایمان رو داشتن پس با هم مساوی اند
شب در عالم خواب دید آقا امیر المؤمنین را فرمود ابوالفضل من نگاه کن هزار تا سلمان درست میشه
همه عالم میگویند یا حسین پدر میگوید علی مرتضی میگوید حسین امام مجتبی میگوید حسین زهرای مرضیه میگوید حسین امام حسن مجتبی وقتیکه پارههای جگر شان در تشت قرار میگرفت میگفت لایوم کیومک یا ابا عبدالله حسین جان من که به این راحتی دارم جان میدم اما تو در بیابانها گرگان بیابان سر تورو میبرن با ۳۰ هزار لشکر در برابر تو میایستند زن و بچهی تو رو اسیر میکنن همه عالم میگوید حسین حسین
اما حسین چه میگوید حسین میگوید ابوالفضل حسین میگوید عباس
امان از اون لحظهای که ابوالفضل میخواست پا در رکاب بذاره فرمود ارکب بنفسی انت جانم فدایت عباس جان فدات بشم سوار شو تا وقتی این زن و بچه عباس داشتند پشتشون به کوه گرم بود اما امان از اون لحظهای که ۲ دست عباس رو قطع کردن هنوز عباس امید داره مشک را به دهان گرفت
با عمود آهنین ضربهای بر فرق مبارک آقا وارد کردند تیری از جانب دشمن به مشک اصابت کرد امید عباس دیگه ناامید شد
ای مشک تو لااقل وفاداری کن
یه وقت دیدن حسین آمده اما دست به کمر گرفته میگه الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی آمد آقا درحالیکه با آستینش اشکاشو پاک میکرد سکینه گفت این عمی العباس چیزی نگفت رفت به سمت خیمه عباس عمود خیمه رو کشید یعنی دیگه این خیمه صاحب نداره میدونی زینب کبری آنجا چه گفت واضیعتنا بعدک یا عباس امام هم شروع کرد با زن و بچه به گفتن این جمله دیگه ما بعد تو پناهی نداریم دیگه چاره ای نداریم